یادداشت استراتژیک – ۹
اگر رویکردهای«نوین» استراتژی نبود، امروز استراتژی به تاریخ ادبیات مدیریتی سپرده شده بود. دلیل این امر عدم تطابق ماهیت رویکردهای«کلاسیک» با محیط کسب و کار امروز است زیرا، مبنای برنامه ریزی استراتژیک، پیش بینی محیط (فرصتها و تهدیدات) آینده است و در جایی که بین پیش بینی (در زمان برنامه ریزی) و واقعیت (در زمان اجرا) تفاوت زیادی وجود داشته باشد، اثربخشی آن از بین می رود. برنامه ریزی استراتژیک به محیطی با ثبات و پایدار، عوامل محیطی در تعادل با تغییرات پیوسته، کنش و واکنش قابل فهم و قابل پیش بینی نیاز دارد و در فقدان چنین شرایطی از کارکرد موثر باز می ماند. شرایط محیط امروز کسب و کار برای برنامه ریزی استراتژیک مناسب نیست.
این روزها بازار برنامه ریزی استراتژیک در بسیاری از سازمان ها و شرکت ها گرم است، اما مدیران و مشاوران برنامه ریز استراتژیک آن ها کمتر به این موضوع توجه دارند که پیش نیاز موفقیت در این زمینه، ایجاد تفکر استراتژیک در سازمان و به ویژه در میان مدیران کلیدی است .شایسته است که یک مشاور قبل از آن که برنامه ی استراتژیک به سازمان شما بدهد، مدیران شما را به تفکر استراتژیک تجهیز کند. این نوع تفکر، جان و جوهره ی برنامه ریزی استراتژیک است.
برنامه ریزی استراتژیک Strategic Planning، مجموعه ای از تئوری ها و چهارچوب هایی است که به همراه ابزارها و تکنیک های تکمیلی برای کمک به مدیران برای برنامه ریزی و اقدام استراتژیک طراحی شده اند. نارسایی های برنامه ریزی استراتژیک و ضرورت های جدید ناشی از تغییرات محیطی باعث گردید که جهت تکمیل روش های سنتی، مفاهیم و نکات جدیدی نیز مطرح شود. چرا که برنامه ریزی استراتژیک، برنامه ای الزاماً قابل اجرا نبوده و در گذر زمان، دستخوش تغییرات می شود و در برخی موارد به جای حل مشکل سازمان، فقط باعث تسکین آن شده و با از بین رفتن اثر خود منجر به ایجاد مشکلاتی بزرگتر می گردد. به نظر میرسد لازمه تدوین و پیاده سازی برنامه استراتژیک در سازمان وجود تفکر استراتژیک Strategic Thinking در مدیران تدوین کننده برنامه است.
باید توجه داشت که هر فرآیند برنامه ریزی استراتژیک زمانی با ارزش است که به تصمیم گیرندگان اصلی کمک کند که به صورت استراتژیک فکر کرده و عمل کنند. برنامه ریزی استراتژیک به خودی خود هدف نیست بلکه تنها مجموعه ای از مفاهیم است که برای کمک به مدیران در تصمیم گیری استفاده می شود.
تفکر استراتژیک چیست؟
یکی از اصطلاحات جدید در دنیای استراتژی ، تفکر استراتژیک است. در رابطه با علل مطرح شدن تفکر استراتژیک ، میتوان به رویکردهای نوین استراتژی ها اشاره نمود. محیط کسب و کار امروز با ویژگی هایی همچون تغییرات پیچیده و غیر خطی، تحولات ناپیوسته و جهشی، تغییرات پی درپی پارادایم ها و رقابت بدون حیطه بندی قابل تعریف است و این خصوصیات صحت پیش بینی محیط آینده را به شدت تضعیف می کند.
با افزایش مشکلات و پیچیده شدن سازمان ها، نیاز به ارائه راه حل های بهتر و استفاده از ابزارهای قدرتمند تر از برنامه ریزی استراتژیک ، خود نمایی می کند چرا که مدیران با تفکر استراتژیک با فهم و درک بهتر از برنامه استراتژیک، عملکرد مؤثرتری خواهند داشت. می توان گفت تفکر استراتژیک به عنوان مکملی برای برنامه ریزی استراتژیک، رویکرد مناسب “راهبری” سازمان شمرده
می شود و می تواند در جهت مقابله سیستماتیک با معضلات، درک فرصت ها، تخصیص بهینه منابع کمیاب و دستیابی به نتایج مورد نظر کمک نماید.
تفکر استراتژیک را می توان به عنوان مبنایی برای خلق استراتژی های نو دانست که قادر است قواعد رقابت را تغییر دهد و چشم اندازی کاملاً متفاوت از وضع موجود را ارایه دهد. در نتیجه تفکر استراتژیک ، معماری هنرمندانه یک استراتژی بر مبنای خلاقیت، کشف و فهم ناپیوستگی های کسب و کار است.
هنری مینتزبرگ تفکر استراتژیک را یک نمای یکپارچه از کسب و کار در ذهن می داند. گری هامل آن را معماری هنرمندانه استراتژی بر مبنای خلاقیت و فهم کسب و کار توصیف می کند. رالف استیسی آن را طرح ریزی بر مبنای یادگیری می شناسد. هر یک از این تعابیر نمایی از این رویکرد را ارائه می کنند، بدون آنکه هیچ یک مدعی بیان تمامی این رویکرد باشند.
ویژگیهای مهارت تفکر استراتژیک:
دارای نگرش خلاق است: تفکر استراتژیک آیندهها و گزینههای بدیل متفاوتی را خلق میکند. ایدهیابی و ایدهپردازی خاصیت درونی تفکر استراتژیک است.
دارای نگرش سیستمی است: تفکراستراتژیک نگاهی عقابگونه دارد و محدود و مقید به یک واحد استراتژی تجارت کلاسیک یا یک سازمان نیست. این نگاه عقابگونه نقطه مقابل نگاه مرغ خانگی است. مرغ خانگی فقط پیرامون خود را میبیند توجهی به زمینهای مجاور (متغیرهای دیگر) و تأثیر همسایگان (رابطه بین متغیرهای مختلف) ندارد.
دارای نگرش انتقادی است: تفکراستراتژیک نگاهی موشکافانه و پرسشگر دارد. این نگرش منجر به این میشود که چارچوبهای فکری و مدلهای ذهنی جاری شکسته شود و افقهای جدیدی پیشرویمان قرار گیرد.
همچنین ناپیر و البرت سه جنبه برای تفکر استراتژیک قائل هستند:
- گستردگی حوزه مورد توجه فرد به هنگام تفکر در خصوص مسائل سازمانی
- افق زمانی در تصمیمات
- افراد کلیدی که در سازمان از قابلیت تفکر استراتژیک بهره مند هستند و همچنین میزان استفاده آنها از سیستم های رسمی برنامه ریزی
این دو رویکرد (برنامه ریزی و تفکراستراتژیک) به دو انتهای طیف مکاتب دهگانه استراتژی تعلق دارند. برنامه ریزی استراتژیک جزو مکتب «طرح ریزی» است که در محیط قابل شناخت و قابل پیش بینی اثربخش است و تفکر استراتژیک با مکتب «یادگیری» تعریف می شود که برای محیط غیرقابل درک و پیش بینی مناسب است. بدین ترتیب «تفکر استراتژیک» در محیط پر تحول و غیرقابل پیش بینی امروز، رویکرد مناسب «راهبری» سازمان شمرده می شود. یک مهارت حیاتی مدیریت در هزاره جدید «تفکر استراتژیک» است .مهارتی که لازمه توانمندسازی سازمان برای بقا و رشد در محیط به شدت رقابتی امروز می باشد.
از دیدگاه ماهوی تفکر استراتژیک یک«بصیرت و فهم» است. این بصیرت کمک می کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار:
- واقعیتهای بازار و قواعد آن به درستی شناخته شوند؛
- ویژگیهای جدید بازار زودتر از دیگران کشف گردند؛
- جهشهای(ناپیوستگیهای)کسب و کار درک شوند؛
- برای پاسخگویی به این شرایط راهکارهای بدیع و ارزشآفرینی خلق شوند.
تفکر استراتژیک مدیر را قادر می سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف موردنظر موثر هستند و کدامیک موثر نیستند و چرا و چگونه عوامل موثر برای مشتری ارزش می آفرینند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تاثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند .بدون این تشخیص، صرف منابع (مادی و غیرمادی) سازمان برای دستیابی به موفقیت بی حاصل خواهدبود .
کن ایچی اومی درکتاب معتبر خود با عنوان«تفکر یک استراتژیست» چنین اظهار می دارد که: اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هرقدر به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهد شد.
«تفکر استراتژیک» پیش بینی آینده نیست .تفکر استراتژیک تشخیص به موقع خصوصیات میدان رقابت و دیدن فرصتهایی است که رقبا نسبت به آن غافل هستند.
تفکر استراتژیک را می توان به عنوان مبنایی برای خلق استراتژی های نو دانست که قادر است قواعد رقابت را تغییر دهد و چشم اندازی کاملا متفاوت از وضع موجود را ارایه دهد. آیا در دوران جدید، عصر برنامه ریزی استراتژیک به سر رسیده و نقش آن به تفکر استراتژیک سپرده شده است؟ رویکرد سازنده تر و مفیدتری هم برای این زمینه وجود دارد :تفکر و برنامه ریزی استراتژیک می توانند در کنار هم نقش مکمل داشته باشند.
جان کلام اینکه در این رویکرد، تفکر استراتژیک چشم انداز می آفریند و برای تبیین و پیاده سازی آن از ابزار برنامه ریزی استراتژیک استفاده می شود.
۲۶ بهمن ۱۳۹۸
شرکت آتی نگر
(گردآوری: آرش مختاری)
منابع:
۱-مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت
۲- مقاله رویکردهای نوین استراتژی نوشته آقایان غفاریان و علی احمدی ماهنامه تدبیر، شماره ۱۳۰ ، صفحه۲۸
اقتصاد ایران و ترکیب استراتژیهای توسعه
مختار قادری* سیاری از کشورهای جهان در 25 تا 40 سال پیش مستقل شدهاند. اغلب کشورهای آمریکای لاتین در قرن نوزدهم، کشورهای آسیایی در دهه 1940و آفریقا در دهه 1960 استقلال یافتند.
این موضوع بیانکننده این واقعیت است که امروزه در جهان سوم بیش از صد کشور وجود دارند که سرنوشت اقتصادشان در دست خودشان است. تجربه توسعه اقتصادی در این کشورها متنوع و غنی است. به طور کلی مسیرهای مختلفی به سمت توسعه اقتصادی وجود دارد؛ اما شکی نیست که بعضی از این راهها انحرافیاند. زمان کافی سپری شده و اطلاعات کافی موجود است تا نقاط قوت و محدودیتهای این استراتژیها را بشناسیم. البته هیچ کشوری در عمل استراتژی مشخصی را به طور یکدست و نیز بدون اینکه آن را تعدیل یا اصلاح کرده باشد دنبال نکرده است. با این وجود بعضی از کشورها به طور نسبتا معقولی به آنچه الگو یا نمونه اساسی از یک استراتژی خاص باشد نزدیک شدهاند.
شش استراتژی مجزا درباره توسعه مشخص شدهاند: استراتژی پولی، استراتژی اقتصاد باز، استراتژی صنعتی شدن، استراتژی انقلاب سبز، استراتژی توزیع مجدد و استراتژی سوسیالیستی که در این نوشته به شرح آنها میپردازیم.
استراتژی پولی
این استراتژی توجه خود را معطوف و متمرکز بر ارتقای کارآیی علائم بازار به عنوان راهنمایی برای بهبود تخصیص منابع میسازد و در عمل اغلب در طول دورههای بحرانی ارائه میشود، وقتی که تثبیت و تعدیل عدم تعادلهای شدید از اولویت بالایی برخوردارند و در نتیجه، معیارهای بهبود قیمتهای نسبی معمولا همراه با معیارهای کنترل نرخ افزایش سطح عمومی قیمتها است، بر سیاستهای پولی و اصلاحات مالی تاکید استراتژی تجارت کلاسیک میشود. وجه اصلی این استراتژی شامل جهتگیری اقتصاد خرید آن و اعطای فضای گستردهای به بخش خصوصی است که در آن به فعالیت بپردازد.
این استراتژی در آن دسته از کشورهای جهان سوم به کار میآید که از لحاظ اقتصادی پیشرفتهتر هستند و اتکای خود را بر صنایع خصوصی قرار میدهند؛ اگرچه کشاورزی نیز به همان میزان آزاد است که رشد کند اما نکته مهم این است که بخش خصوصی به عنوان مرکز توسعه در نظر گرفته میشود و نقش بخش پویا را در اقتصاد به خود میگیرد و مسوول ایجاد ارتباط بین بخشهای عقبمانده و پیشرفته با دیگر بخشهای اقتصاد میشود. نقش دولت نیز به حداقل کاهش مییابد و در شرایط آرمانی محدود به فراهم کردن محیط اقتصادی باثباتی میشود که در آن بخش خصوصی بتواند رشد و نمو کند.
یعنی دولت با استفاده از سیاست تثبیت میکوشد نوسانات اقتصادی را تا آنجا که مقدور است کاهش دهد و به این وسیله برای پیشبینیها و اجرای برنامهریزی دقیق به بخش خصوصی کمک میکند. سیاستهای غیردولتی کردن یا خصوصیکردن شرکتهای دولتی و قانونگذاری به منظور کاهش قدرت اتحادیههای تجاری نیز میتواند بخشی از این استراتژی باشد. در نهایت استراتژی پولی به سمت اقتصاد آزاد میل میکند. هدفهای استراتژی پولی عبارتند از: تثبیت اقتصاد و ایجاد بازارهای دارای کارکرد خوب، بهبود تخصیص منابع، دستیابی به سطوح بالای پسانداز و اطمینان از استفاده کارآتر از سرمایه. نتیجه دستیابی به اهداف استراتژی پولی، ارتقای سطح تولید و درآمد در جامعه میباشد. اساسا این استراتژی غیر مداخلهگرایانه است و از تغییر دادن معیارهایی که توزیع درآمد را توسط بازار تعیین میکنند، اجتناب میشود.
استراتژی اقتصاد باز
این استراتژی از آن جهت که بر بخش خصوصی و نیروهای بازار جهت تخصیص منابع تاکید دارد شبیه استراتژی پولی است، اما از آن جهت که بر سیاستهایی تاکید دارد که بخش تجارت خارجی را تحت تاثیر قرار میدهند مانند مقررات و موانع تعرفهای، سهمیهها و موانع غیرتعرفهای و سیاستهای نرخ ارز و همچنین سیاستهای سرمایهگذاری خارجی و برگشت سود این سرمایهگذاریها، با استراتژی پولی متفاوت است. تجارت خارجی که معمولا با سرمایهگذاری مستقیم بخش خصوصی خارجی تامین میشود به عنوان بخش پیشتاز یا موتور رشد در نظر گرفته میشود. مخصوصا برای کشورهای کوچک، بازار جهانی منبع تقاضا برای کالاهای صادراتی که تقریبا کشش بینهایت دارند در نظر گرفته میشود و میتوان بر محدودیتهایی که توسط یک اقتصاد کوچک ممکن است بر بازار داخلی تحمیل شود از طریق بازار خارجی و صادرات غلبه کرد. در این راهبرد کشورهایی که با جهتگیری صادراتی و استفاده از مزیت نسبی به تجارت میپردازند، به استفاده کارآ و موثر منابع دست مییابند.
فشار رقابت خارجی باعث میشود که تولیدکنندگان هزینهها را پایین نگهدارند، کیفیت را افزایش دهند، از سرمایه و نیروی کار به طور کارآ استفاده کنند، ابتکار به خرج دهند و نرخهای بالای سرمایهگذاری را حفظ کنند. این اثرات به بخشهای صادراتی محدود نمیماند و تقریبا تمام بخشهای اقتصاد را در برخواهد گرفت و انگیزهای قوی برای توسعه همهجانبه فراهم میآورد. این استراتژی با جهتگیری خارجی نه تنها سطح درآمد را بالا میبرد، بلکه سطح پساندازها و میزان پساندازها را نیز افزایش میدهد. اقتصاد باز نه تنها روی تجارت خارجی، بلکه بر روی حرکتهای بینالمللی عوامل تولید یعنی سرمایه و کار نیز باز است. در این استراتژی، سرمایهگذاری مستقیم خارجی، وام خارجی و کمکهای خارجی همه دارای نقش هستند.
انتقال نه تنها سرمایه بلکه دانش، تکنولوژی و مهارتهای مدیریتی باعث افزایش بهرهوری عوامل تولید در کشورهای جهان سوم شده و به این ترتیب موجب افزایش سطح تولید و رشد سریعتر درآمدها میشود. در استراتژی اقتصاد باز با جهت گیری خارجی، بر خلاف استراتژی پولی، دولت نقش فعالی دارد. یعنی سیاستهای دولت جهتگیری بخش عرضه اقتصاد را به دوش میگیرد و دولت موانع محدودکننده صادرات را از بین برده و فعالیتهایی که صادرات را افزایش میدهند تشویق خواهد کرد. همچنین دولت مسوول اصلاح قیمتهای غیرواقعی در اقتصاد است. یعنی از دولت انتظار میرود که به قیمتهای صحیح به ویژه قیمتهای کلیدی نرخ مبادله ارز، نرخهای بهره و نرخهای دستمزد دست یابد که وجه اشتراک آن با استراتژی پولی است. اما باید به این نکته توجه داشت که همه اینها در گرو ارتباط بخش صادرات با دیگر بخشهای اقتصاد است. اگر این ارتباط قوی باشد، صادرات رو به گسترش موجب توسعه دیگر بخشهای اقتصاد خواهد شد، اما اگر این ارتباط ضعیف باشد، بخش صادرات تنها میتواند اندکی بیش از یک ناحیه تحت سلطه خارجی اهمیت داشته باشد.
استراتژی صنعتی شدن
در این استراتژی تاکید بر رشد است و ابزار دستیابی به رشد گسترش سریع بخش صنعت است، اما اهمیت استراتژی مربوط به انتخاب بخش صنعت به عنوان ابزار دولت برای ترویج توسعه نیست. برخلاف استراتژی پولی به کارآیی کوتاهمدت در تخصیص منابع توجه نمیشود، بلکه به شتاب نرخ کلی رشد تولید ناخالص داخلی توجه میشود. این امر از طریق یک استراتژی صنعتی کردن به صورت یکی از این سه راه انجام میشود: الف) با تولید کالاهای مصرفی صنعتی عمدتا برای بازارداخلی، که معمولا در پشت دیوارهای بلند تعرفه استراتژی تجارت کلاسیک قرار دارد. ب) با تاکید بر توسعه صنایع کالاهای سرمایهای، معمولا تحت اداره و هدایت دولت. ج) با جهتگیری سنجیده بخش صنعت به سوی صادرات، که معمولا ترکیبی است از برنامهریزی ارشادی و کمکهای مستقیم و غیرمستقیم دولتی. استراتژی صنعتی کردن در عمل معمولا به دنبال بالا بردن سطح تشکیل سرمایه، ارائه تکنولوژی مدرن (که اغلب سرمایه بر است) و ترغیب رشد تعداد کمی از مناطق شهری بزرگ میباشد. گسترش شهرنشینی و اتخاذ استراتژی صنعتی شدن به همراه هم اتفاق میافتند.
اقتصاد آزاد در این استراتژی جایی ندارد و از دخالت دولت حمایت میشود. توجیه آن نیز این است که موجب رشد سریعتر میشود. درست است که زیانهایی به دلیل عدم کارآیی مداوم ایجاد میشود اما ادعا میشود که این زیانها تنها یک بار اتفاق میافتند و به زودی سودهای ناشی از رشد سریعتر، آنها را جبران کرده و سودها بیش از زیانها خواهند بود. به عبارت دیگر دخالت با هدف افزایش تولید طراحی میشود نه به خاطر افزایش کارآیی تخصیصی یا تغییر توزیع درآمد و ثروت به نفع گروههای کم درآمد. فرضیه اساسی این است که میزان پسانداز تابعی صعودی از سطح درآمد خانوار است و بنابراین هرچه درجه نابرابری بیشتر باشد، سطح پساندازهای کل بیشتر خواهد بود. یعنی در این استراتژی به توزیع درآمد به عنوان ابزاری نگریسته میشود که هدف آن انتقال توزیع درآمد به سوی گروههای با میل نهایی به پسانداز بالا است (یعنی ثروتمندان). استدلال میشود که از این طریق تشکیل سرمایه آسانتر و سریعتر تامین مالی میشود و رشد شتاب خواهد گرفت. فقرا نیز در مراحل بعدی از این کار نفع خواهند برد و آن زمانی است که ثمرات رشد در جامعه از طریق افزایش تولید و درآمد پخش شود و به سوی فقرا نیز گسترش یابد.
استراتژی انقلاب سبز
این استراتژی در ارتباط با رشد کشاورزی است و یک هدف آن افزایش عرضه غذا به ویژه حبوبات است. عرضه فراوان حبوبات قیمت نسبی غذا را کاهش میدهد و این امر به نوبه خود باعث میشود که هزینههای واحد کار پایین بیاید. هزینههای پایین هر واحد، سطح عمومی سود را در فعالیتهای غیر کشاورزی افزایش خواهد داد و این امر پساندازهای بالاتر، سرمایهگذاری بیشتر و نرخ سریعتر رشد همه جانبه را امکانپذیر خواهد ساخت. هدف دوم این استراتژی کمک مستقیم به صنعت است به ویژه صنایعی که در مناطق روستایی قرار دارند و این کار از طریق فراهم کردن مواد خام، با تحریک تقاضا برای نهادههای کشاورزی، کالاهای سرمایهای واسطهای و بهوسیله ایجاد یک بازار بزرگتر برای کالاهای مصرفی ساده که در حومه شهرها مورد استفاده قرار میگیرند، صورت میگیرد. بسیاری از این صنایع کاربرتر از صنایعی هستند که در استراتژی صنعتی کردن ترغیب و توصیه میشوند و از این رو فرصتهای اشتغال بیشتری را هم در مناطق روستایی و هم شهری ایجاد میکنند. در مناطق روستایی تحول فنی به عنوان کلید شتابدهنده رشد کشاورزی در نظر گرفته میشود و نام استراتژی نیز به همین دلیل انقلاب سبز میباشد. هدف این استراتژی کاهش فقر تودهای، از راههای مختلف است. نخست اینکه این طور تصور میشود که فقرا مستقیما از فراوانی بیشتر غذا منتفع میشوند.
دوم، به دلیل افزایش تولیدات کشاورزی اشتغال بیشتری در این بخش ایجاد میشود، سوم اینکه به دلیل کشش درآمدی تقاضای بالا برای اقلام غیرغذایی مصرفی، مشاغل متعددی از فعالیتهای غیر کشاورزی روستایی و صنایع شهری ایجاد خواهد شد. چهارم اینکه چون این استراتژی شدیدا کاربر است دستمزدهای واقعی هم در شهرها و هم در حومه شهرها باید افزایش یابند و این امر احتمالا در نهایت منجر به توزیع برابرتر درآمد خواهد شد. بنابراین طرفداران استراتژی انقلاب سبز آن را عامل ایجاد رشد همه جانبه سریعتر، کاهش فقر و توزیع عادلانهتر درآمددر نظر میگیرند.
استراتژی توزیع مجدد
استراتژی توزیع مجدد در توسعه از جایی شروع میشود که استراتژی انقلاب سبز خاتمه مییابد؛ یعنی با هدف بهبود توزیع مجدد درآمد و ثروت. این استراتژی با اولویت دادن به مسائلی که به طور مستقیم گروههای کمدرآمد را منتفع میسازد، برای برخورد رو در رو با پدیده فقر طراحی شده است. سه تفکر جدا از هم وجود دارد که تفکر مربوط به استراتژیهای توزیع مجدد را شکل بخشیدهاند. نخست آنهایی هستند که روی ایجاد اشتغال بیشتر یا اشتغال تولیدی بیشتر برای گروههای کم درآمد تاکید دارند. دوم آنهایی که خواستار توزیع مجدد بخشی از درآمد اضافی حاصل از رشد بین فقرا هستند.
سوم آنهایی که باور دارند بیشترین اولویت باید به تامین نیازهای اساسی داده شود. این گونه تصور میشود که این استراتژی اغلب نیاز به یک توزیع مجدد مالکیت داراییهای مولد و به ویژه یک اصلاحات ارضی دارد. استراتژیهای توزیع مجدد در واکنش به شکست استراتژیهایی که جهتگیری رشد دارند، طراحی شدهاند. برخلاف دیگر استراتژیها، هدف استراتژی توزیع مجدد، بهبود توزیع درآمد و ثروت از طریق مداخله مستقیم دولت است که لزوما به معنای افزایش نقش دولت، که از طریق نسبت مخارج به تولید اندازهگیری میشود، نیست، اما بیانگر تغییر در ترکیب مخارج دولت است. استراتژی توزیع مجدد جامع شامل پنج عنصر اصلی است: الف) توزیع مجدد داراییهای اولیه؛ ب) ایجاد نهادهای محلی که امکان شرکت مردم را در توسعه اساسی فراهم آورد؛ ج) سرمایهگذاری سنگین در سرمایه انسانی؛ د) یک الگوی اشتغالزای توسعه؛ ی) رشد سریع و پایای درآمد سرانه.
استراتژی سوسیالیستی توسعه
وجه تمایز این استراتژیها این است که درآن مالکیت خصوصی ابزار تولید از اهمیت نسبتا کمی برخوردار است. همچنین تمام شرکتهای صنعتی بزرگ، در بخش دولتی قرار دارند درحالی که شرکتهای متوسط و کوچک میتوانند بر اساس اصول تعاونی سازماندهی شوند؛ مالکیت خصوصی تنها در تعداد معدودی خدمات و مغازههای کوچک که عده کمی را به استخدام درمیآورند تحمل میشود. در کشاورزی مزارع دولتی، اشتراکی، تعاونی و جمعی وجود دارند، اگرچه در بعضی کشورها مانند چین زمینی که مالکیت جمعی دارد به وسیله خانوارهای روستایی به صورت انفرادی کشت میشود. مالکیت دولتی و اشتراکی داراییهای مولد معمولا با برنامهریزی مرکزی اغلب فعالیتهای اقتصادی همراه است. از لحاظ تاریخی برنامه ریزی بر اساس اجناس صورت گرفته است و ابزار سیاستی اصلی، سهمیهها و کنترلهای مقداری هستند.
البته تفاوتهایی بین کشورهای سوسیالیستی وجود دارد و چهار روش مختلف توسعه اقتصادی را میتوان مشخص کرد که به وسیله حکومتهای سوسیالیستی در زمانهای مختلف اتخاذ شدهاند: الف) الگوی کلاسیک شوروی (یا استالینیسم)، که در آن به منظور تامین مالی گسترش سریع صنایع مربوط به کالاهای واسطهای و سرمایهای، کشاورزی تقویت میشود؛ ب) الگوی خودگردانی کارگران یوگسلاوی و درجه بالای عدم تمرکزی که همراه آن است؛ ج) الگوی چینی (یا مائوئیسم)، با تاکید بیشتر بر توسعه روستا در قالب مزارع اشتراکی؛ د) الگوی متکی به خود در کره شمالی.
سخن پایانی
در پایان باید گفت که کشور ما از میان عوامل تاثیرگذار بر توسعه، بسیاری از آنها را دارد و تنها لازم است که با مدیریت صحیح، به ویژه در بخش منابع طبیعی از جمله نفت و گاز و تشویق و فراهم نمودن بستر مناسب برای سرمایهگذاری، از جمله در بخش تکنولوژی و هدایت سرمایههای موجود در اقتصاد به مسیر مناسب، حرکتی صحیح در جهت توسعه اقتصادی در پیش گیرد. در مورد استراتژیهای توسعه نیز با توجه به وضعیت کنونی اقتصاد ایران، استراتژی پولی به دلیل نبود بخش خصوصی کافی و کارآ در اقتصاد ما، قابل اجرا نمیباشد.
استراتژی اقتصاد باز نیز از آن جهت که بر بخش خصوصی تاکید دارد در حال حاضر این جنبه از آن قابلیت اجرا ندارد، اما بخشی از آن که بر ویژگیهای تجارت خارجی همچون مقررات و موانع تعرفهای و حرکت به سمت هرچه بازتر کردن اقتصاد در تجارت خارجی و جذب سرمایهگذاریهای خارجی تاکید دارد، میتواند در اقتصاد ایران مورد بررسی قرار گیرد.
استراتژی صنعتی شدن از آن جهت که بر گسترش سریع بخش صنعت به عنوان ابزار دستیابی به رشد تاکید دارد مفید خواهد بود، اما از آنجا که فرضیه اساسی آن انتقال توزیع درآمد به سوی گروههای متمایل به پسانداز بالا است و بر افزایش دخالت دولت تاکید دارد، در کوتاه مدت میتواند آثار زیان باری برای کشورهای درحال توسعه داشته باشد. استراتژی انقلاب سبز نیز از آنجا که یک استراتژی «کاربر» است میتواند در اقتصاد ایران که با کمبود سرمایهگذاری مواجه است مفید واقع شود، اما به دلیل آنکه سهم بخش کشاورزی در اقتصاد ایران کمتر از دیگر بخشهای اقتصاد است، آن تاثیری که باید را نخواهد گذاشت. در استراتژی توزیع مجدد، اگر بر روی عنصر سرمایهگذاری فراوان و سنگین در سرمایه انسانی کشور واشتغالزایی تاکید شود، در اقتصاد ما میتواند موثر واقع شود، اما اگر تنها هدف آن اجرای سیاستهایی همچون توزیع مجدد داراییها، مانند اصلاحات ارضی باشد، این سیاستها از قبل نیز در کشور پیاده شدهاند. استراتژی سوسیالیستی توسعه نیز به دلیل اینکه استراتژی حاکم بر کشورهای کمونیستی بوده و عدم کارآیی آن بر اساس تجربه به اثبات رسیده و با فلسفه و ایدئولوژی اقتصاد اسلامی نیز تناسب ندارد، استراتژیای منسوخ بوده و استفاده از آن در شرایط کنونی در کشور، منطقی نخواهد بود.
ملاحظه میکنید که هیچکدام از این استراتژیها به صورت کامل در وضعیت فعلی اقتصاد کشور، قابلیت اجرا ندارند، اما هرکدام از آنها دارای جنبههای مفیدی نیز میباشند که در صورت اجرا میتوانند موثر واقع شوند. بنابراین، انتخاب ترکیبی از استراتژی تجارت کلاسیک این استراتژیها منطقیتر از انتخاب تنها یک استراتژی میباشد که به صورت کامل در اقتصاد ما قابلیت پیاده شدن ندارد و بر همین مبنا توصیه میشود که ترکیبی از این استراتژیها در سیاستگذاریها مدنظر قرار گیرد.
*دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد توسعه و برنامهریزی
[email protected]
کتاب استراتژی گروه کسب و کار
انتشارات: آریانا قلم
نویسنده: اندرو کمپل
کد کتاب : | 80792 |
مترجم : | بابک وطن دوست |
شابک : | 978-6227089158 |
قطع : | رقعی |
تعداد صفحه : | 384 |
سال انتشار شمسی : | 1401 |
سال انتشار میلادی : | 2014 |
نوع جلد : | شومیز |
سری چاپ : | 1 |
زودترین زمان ارسال : | 28 شهریور |
معرفی کتاب استراتژی گروه کسب و کار اثر اندرو کمپل
تقریبا تمام شرکتها علاوه بر استراتژیهایی که برای محصول یا بازار یا بخشهای کسبوکار خود دارند به استراتژی گروه نیز نیاز دارند. بنابراین این کتاب برای هر مدیری است که مسئولیت بخشهای مختلف کسبوکار را بر عهده دارد. این کتاب همچنین برای هر دانشجو، مشاور یا مدیر تازهکارتری است که میخواهد با چالشهایی که مدیران گروه با آنها مواجه میشوند و نحوۀ تصمیمگیریهای این مدیران در مواجهه با چنین چالشهایی آشنا شود. این کتاب کمک میکند که به دو سوال مهمی که تنها در سطح گروه مطرح میشود پاسخ داده شود:
1. شرکت در چه کسبوکارها یا بازارهایی باید سرمایهگذاری کند؟ این پرسش شامل تصمیمهایی است مانند تنوعبخشی و ورود به فعالیتهای نزدیک به فعالیت فعلی شرکت، فروش کسبوکارها، ورود به نقاط جغرافیایی یا بازارهای جدید، و مقدار پولی که به هر حوزه از کسبوکار تخصیص مییابد.
2. گروهی از کسبوکارها چگونه باید مدیریت شوند؟ این پرسش شامل چگونگی سازماندهی این شرکت بهصورت بخشها یا واحدهای کسبوکار یا شرکتهای تابعه، چگونگی هدایت هر بخش، چگونگی مدیریت ارتباطها و همافزاییهای میان بخشهاست و اینکه چه فعالیتهایی را متمرکز و کدام را غیرمتمرکز کند و چگونه مدیران این بخشها انتخاب و هدایت شوند.
اولین پرسش را تحت عنوان استراتژی «کسبوکار» یا «سبد» و دومین پرسش را با عنوان استراتژی «مدیریت» یا «سرپرستی» خواهیم شناخت. ترکیب این دو نوع استراتژی، استراتژی گروه را تشکیل میدهد.
کتاب استراتژی گروه کسب و کار
اندرو کمپل مدیر مرکز مدیریت استراتژیک اشرج در مدرسه کسبوکار اشرج است. وی همراه با مایکل گولد، دارای شهرت جهانی در تعیین استراتژی شرکتها با متون کلاسیک مانند «استراتژی سطح هولدینگ» و «استراتژی سطح شرکت» است. او همچنین مسئولیت طراحی سازمان را به عهده دارد که «نه تست طراحی سازماندهی خوب» را توسعه داده و با مایکل گولد کتاب «استراتژی بنگاه مادر» را تألیف کرده است.اخیراً کمپل بر مدلهای عملی تمرکز کرده است. او معتقد است که تفکر .
معرفی کتاب بررسیهای استراتژیک؛ از جنگهای کلاسیک تا استراتژی داعش
کتاب «بررسیهای استراتژیک (از جنگهای کلاسیک تا استراتژی داعش)» که به تازگی توسط انتشارات سروش منتشر شده به بررسی گروه تروریستی داعش از حیث مطالعات استراتژیک میپردازد.
به گزارش ایلنا، کتاب «بررسیهای استراتژیک (از جنگهای کلاسیک تا استراتژی داعش)» نوشته لاونس فریدمن، کالین گری، آدام رابرتس و دیگران با ترجمه عسگر قهرمانپور توسط انتشارات سروش منتشر و معرفی شد.
کتاب حاضر ترجمه مجموعه مقالاتی است که عمدتاً برگرفته از کتاب Strategic Studies A Reader, Edited by Thomas G. Mahnken and Joseph A. Maiolo, First published ۲۰۰۸ by Routledge هستند. از آنجا که بررسی گروه تروریستی داعش از حیث مطالعات استراتژیک بسیار حائز اهمیت است، لذا مترجم بخشی نیز برای بررسی این موضوع به مجموعه مقالات حاضر اضافه کرده است.
این کتاب دارای پنج بخش و ۱۲ فصل است:
بخش اول: نظریة راهبردی، بخش دوم: تفسیر کلاسیک از نظریة راهبردی، بخش سوم: جنگهای نامنظم و جنگهای کوچک، بخش چهارم: جنگهای آینده، راهبردهای آینده، بخش پنجم: پیشبینی استراتژیک از آیندة تروریسم (مطالعه موردی داعش).
در فصل اول، سرلاورنس فریدمن از دانشگاه کینگ لندن به پاس احترام به آثار هوارد مینویسد: رویکرد کلاسیک نیز میتواند با فهم آگاهانه از مفاهیم کلیدی درون چهارچوب نظری همراه شود و خود را با آن تطبیق دهد. فریدمن با یاریگرفتن از نظریههای علوم سیاسی و جامعهشناسی، مفهوم «قدرت» را بررسی میکند. هرچند قدرت اغلب در قالب داراییها (انسانها، پول، سختافزار و…) سنجیده میشود، باید آن را به عنوان رابطه میان ارادههای متضاد درک کرد. همانگونه که فریدمن تعریف میکند: «قدرت، توانایی برای تولید تأثیراتی است که در مقایسه با شیوههای دیگری که میتوان آنها را به دست آورد، با صرفهتر است». فریدمن برای نشاندادن این مفهوم به نظریه بازدارندگی روی میآورد: A زمانی B را باز میدارد (یا بر آن اعمالِ قدرت میکند)، که B رفتارش را در پاسخ به تهدیدهای A تعدیل کند. هرکس با روابط بینالملل آشنایی داشته باشد نیک میداند که روابط بازدارندگی در عمل هرگز درست نیست. ممکن نیست B تهدید را درک کند یا به روشی که مورد نظر A است پاسخ بدهد. پیچیدگیهای سیاست و روانشناسی دست به دست هم میدهند تا اعمالِ قدرت را خنثی کنند، به ویژه زمانی که اعمال قدرت نیازمند کاربست مداوم زور است. به بیانی دیگر، B همواره به دنبال راههایی برای سستکردن کنترل A خواهد بود. هرچند به همین دلایل هرگونه اعمال قدرتی ذاتاً ناپایدار است، قدرت در پایدارترین شکلش زمانی به دست میآید که B اراده A را در شکل اقتدار بپذیرد. تحلیل فریدمن نشان میدهد فهم قدرت مربوط به مطالعات راهبردی از طریق «زور» باید فراتر از کنترل برود. او مینویسد: راهبرد یعنی «هنر ایجاد قدرت برای دست یافتن به حداکثر هدف سیاسی با استفاده از ابزارهای نظامی در دسترس».
در فصل دوم، ویلیام سی. فولر از دانشکده جنگ دریایی ایالات متحده، خرد متعارفی را که نیروهای مسلح معمولاً «درسهای» جنگهای پیشین را نادیده میگیرند مورد مناقشه و بحث قرار میدهد. حتی سطحیترین پژوهش نشان میدهد کشورها و نیروهای مسلحشان همواره تلاش جدی کردهاند از تجربههای گذشته عبرت بگیرند. همانطور که فولر تصریح میکند، مسئله اصلی نبود علاقه به درسهای تاریخی نیست بلکه دانستن و شناختن این نکته است که چه درسهایی وجود دارند و چگونه باید با آغوش باز آنها را پذیرفت. فولر انواع درسهای نظامی و مشکلات پیوندخورده با آنها را تشریح میکند. راهبردهایی که در گروه اول قرار دارند نتایج و تجارت نظامی آینده را براساس تجربههای گذشته اخیر پیشبینی میکنند؛ راهبردهایی که در گروه دوم قرار دارند آن نتایج و تجربههای نظامی قبلی را تشریح میکنند که با الگوی موجود جنگ به استراتژی تجارت کلاسیک مثابه «استثنای مهم» مطابقتی ندارند.
فصل سوم، ترجمه بخشی از اثر بزرگ کلاسیک سنتزو با عنوان «هنر جنگ» است که ساموئل بی. گریفتس آن را به انگلیسی برگردانده است. این اثر حدود ۲۵۰۰ سال پیش نوشته شده و از قدیمیترین و مهمترین کتابها دربارة راهبرد است. برخلاف کلازویتس که جنگ را برخورد خشونتآمیز ارادهها مینگرد، سنتزو (یعنی خورشید اصلی) پیروزی بدون خونریزی را به عنوان کمال مطلوب تحسین میکند و مینویسد: «پیروزی بر دشمن و کنترل آن بدون جنگ و خونریزی، اوج مهارت است.» سنتزو، جنگ را جستجو برای برتری مقایسهای مینگرد. او معتقد است موفقیت در جنگ نه نابرابری دشمن بلکه ازپاانداختن و هلاک کردن اراده دشمن برای جنگ است. از نظر سنتزو، موفقترین راهبردها آنهایی هستند که بر روان (ذهن) و فریب تأکید میکنند.
از نظر سنتزو، اطلاعات، کلید موفقیت در جنگ است. همانطور که او در یکی از جملههای مشهورش میگوید: «اگر دشمنات استراتژی تجارت کلاسیک را بشناسی خودت را خواهی شناخت و در چنین صورتی در صدها نبرد نیز هرگز به خطر نخواهی افتاد.» با وجود این، چنین جملههای پر مغزی بسیاری از چالشها از جمله اطلاعات ناقص، قومپرستی و وارونه دیدن که شناخت خویشتن و دشمن را دشوار میکند نادیده میگیرد. در حالی که کلازویتس مینویسد که نابودی ارتش دشمن کلید پیروزی در جنگ است، سنتزو توصیه میکند که بهترین جایگزین نابودی دشمن، حمله به راهبرد دشمن است. بهترین جایگزین بعدی نیز حمله به متحدان دشمن است. نابودی دشمن در رتبه سوم فهرست راهبردهای ترجیحی وی قرار دارد.
فصل چهارم، برگزیدهای از کتاب «راهبرد» باسیلاچ. لیدل هارت است. لیدل هارت (۱۹۷۰-۱۸۹۵) که زمانی افسر ارتش بریتانیا، روزنامهنگار و تحلیلگر بود، استدلالهای سنتزو را بازگو میکند: «تکمیل راهبرد یعنی اتخاذ تصمیمی بدون هرگونه جنگ و درگیری جدی». او معتقد است هدف راهبرد باید ایجاد اختلال روانی باشد- یعنی ایجاد این احساس در ذهن دشمن که او در دام افتاه است و به زودی شکست میخورد. و این یعنی آنچه لیدل هارت به اصطلاح راهبرد رویکرد غیرمستقیم مینامید. از نظر او، در هر جنگ و مبارزه ارادهها، خط کمترین انتظار خط کمترین مقاومت است.
در فصل پنجم، آندرو ماک بررسی میکند که چرا کشورهای قدرتمند در شورشهای ضعیفتر میبازند. چهارچوب ارجاعی او مواردی است که در آن قدرت بیرونی علیه یک شورش محلی مداخله میکند، همان طور که در مورد ایالات متحده در ویتنام و فرانسه در الجزایر رخ داد. در دیدگاه ماک، چنین جنگهای نامنظم از مداخله را نامتقارنی بنیادین مشخص میکند: در حالی که آن یک جنگ تمام عیار برای شورشیان است، برای قدرت بیرونی یک جنگ محدود است. خطرات محدود در نبرد میزان نیروی مداخله را محدود کرده و هم خواستار استفاده از مدت زمان مداخله است. در این موارد، او استدلال میکند «موفقیت برای شورشیان نه برخاسته از پیروزی نظامی در زمین، بلکه ناشی از فرسایش تدریجی توانمندی سیاسی دشمنان برای دست زدن به جنگ است. در چنین نبردهای نامتقارن، شورشیان ممکن است پیروزی سیاسی از موقعیت بن بست نظامی یا حتی شکست به دست بیاورند.» اگر اراده قدرت بیرونی برای استقامت در هم شکسته شود، توانمندی نظامیاش بیاهمیت میشود. به ویژه، شورشیان با تحمیل هزینههای تدریجی مدام بر متخاصمشان، موازنه قدرت را به نفع جناح ضدجنگ در کشور مداخله کننده تغییر میدهند.
فصل ششم، توسط پیتر آر نویمان و ام. ال. ر. اسمیت، هر دو از کالج کینگ لندن، به رشته تجریر درآمده و تروریسم را به عنوان یک استراتژی نظامی بررسی میکنند. آنها استدلال میکنند که تروریسم استراتژیک از شیوهای متمایز پیروی میکند: بیگانه کردن مقامات از شهروندانشان، وادار کردن دولت به واکنشی که به نفع شورشیان است، و بهرهبرداری از تأثیر عاطفی خشونت برای ایجاد مشروعیت. با این حال، چنین استراتژی مبتنی بر مفروضاتی در مورد رفتار جامعه هدف و دولت است که همیشه موجه نیست. بنابراین تروریسم استراتژیک اغلب یک استراتژی غیرقابل اعتماد است.
در فصل هفتم، کالین اس. گری از دانشگاه ریدینگ در مقالهاش استدلال میکند، یک دلیل اینکه «چرا راهبرد دشوار است» این است که آینده «قابل پیشبینی نیست». بیتردید، استراتژیست میتواند با پیشبینیناپذیری و دیگر پیچیدگیهای سردرگم کننده جنگ دست و پنجه نرم کند که غالباً توطئه میکند استراتژی تجارت کلاسیک تلاشها برای ساخت پل میان سیاستگذاری و جنگ مسلحانه را دلسرد کند. گری تصریح میکند، سه منبع توصیه عملی میتواند مردان میدان جنگ را وارد اینده نامطمئن کند: «تجربه تاریخی، قانون طلایی احتیاط (ما اجازه نمیدهیم امیدها بر برنامهها حاکم باشد) و خرد متعارف».
در فصل هشتم، آندرو اف. کرپینویچ، مدیر مرکز ارزیابیهای بودجه و راهبردی، از مفهوم «انقلابهای نظامی» استفاده میکند تا چیزی را توصیف کند که تحولات آتی در جنگ را که ممکن است رخ بدهد شکل میدهد. کرپینویچ که بلافاصله بعد از جنگ خلیج فارس ۹۱-۱۹۹۰ شروع به نوشتن کرد چهار مولفه را شرح میدهد که با همدیگر درهمکنشی دارند تا یک انقلاب نظامی ایجاد کنند: تغییر فنآوری، تحول و توسعه سیستمها، نوآوری عملیاتی وتطبیق سازمانی.
او ده انقلاب را از سده چهاردهم که چنین ویژگی دارند را شناسایی میکند. در هر مورد، فنآوریهای در حال ظهور برتری رقابتی را به نیروهای مسلح استراتژی تجارت کلاسیک میدادند که به لحاظ سازمانی، دکترینی و عملیاتی برای بهرهبرداری از آنها خود را تطبیق میدادند. سازمانهای نظامی که دست به چنین تطبیقی زدند موفق به کسب برتری عملیاتی بیان شده ولو کوتاه مدت شدند. به گفته کرپینویچ درس انقلابهای گذشته این است که نیروهای مسلحی که نتوانند خود را با فنآوریهای در حال ظهور تطبیق دهند از قافله رقبا عقب خواهند ماندند، یا نخواهند توانست پیشبینی کنند که چگونه رقبا از فنآوریهای جدید به شیوه متمایز از نظر ملی ولو کمتر قدرتمند استفاده خواهند کرد. کرپینویچ هشدار میدهد حتی یک برتری سازمانی و فنآوری عظیم ضامن برتری نظامی طولانی مدت نیست.
فصل دهم، خلاصهای است از رسالة دکتری با عنوان تروریسم در دهة ۲۰۲۰: بررسی چشمانداز تهدید جهانی که شامل دو بخش است: (۱) بررسی روندها و مسیرهای جهانی تروریسم، (۲) شناسایی چالشهای استراتژیک نوظهور. در مجموع، این نوشتار یک پیشبینی استراتژیک از تروریسم در آینده ارایه داده و نشان میدهد که تروریسم در حال خطرناک و پویا شدن بوده و شکست دادن آن به طرز فزایندهای سخت شده است.
در فصل یازدهم، لینا خطیب به بررسی استراتژی دولت اسلامی (داعش) میپردازد. وی مدیر مرکز کارنگی خاورمیانه در بیروت است. پیش از این، وی رئیس بنیانگذار برنامه اصلاحات و دموکراسی عرب در مرکز دموکراسی، توسعه و حاکمیت قانون دانشگاه استنفورد بود. علایق تحقیقاتی وی شامل روابط بینالملل خاورمیانه، گروههای اسلامگرا، گذارهای سیاسی و سیاست خارجی است. او همچنین آثار زیادی در زمینة دیپلماسی عمومی، ارتباطات سیاسی و مشارکت سیاسی در خاورمیانه منتشر کرده است.
مؤلفههای استراتژی دولت اسلامی بررسی اصلی وی میباشد. استراتژی مورد استفاده دولت اسلامی متنوع است و مبتنی بر عملگرایی و همچنین ادغام عملیات نظامی، رسانهای و اقتصادی اجتماعی است. این نوع استراتژی باعث شد تا دولت اسلامی نسبت به سایر گروههای اسلامگرا در سوریه و عراق برتری داشته باشد.
در فصل دوازدهم، نیکوس پانایوتیدس به بررسی دولت اسلامی و بازتوزیع قدرت در خاورمیانه میپردازد. وی روزنامهنگار اخبار بینالمللی در CYBC (نیکوزیا-قبرس) و مدرس مدعو سابق مطالعات سیاسی در کالج آمریکایی در نیکوزیا است. او نویسنده چندین نشریه علمی مرتبط با مسئله قبرس، مناقشه اعراب و اسرائیل و سیاستهای بینالمللی است. همچنین نویسنده کتابی به زبان یونانی در جستجوی یک کشور: مسئله فلسطین و نقش قدرتهای بزرگ برای حل نشدن است.
توصیهگری مبنی بر اینکه استراتژیستها باید تاریخ بخوانند، موضوع فصل نهم آدام رابرتز از دانشگاه آکسفورد است. او استدلال میکند که به رغم تمام جنبههای بیسابقه «جنگ علیه ترور»، مطالعه تاریخ طولانی ترور و مبارزات ضد تروریسم میتواند سیاستگذاران را راهنمایی کند تا از اشتباهات انجام شده در دورههای قبل اجتناب کنند. او برای بیان ادعای خود، هشت گزاره را بررسی میکند تا درسهای مبارزات را آشکار کند. او چهار ویژگی را مشخص میکند که برای یک رویکرد صبورانه و محتاطانه به «جنگ علیه تروریسم» مهم هستند: اعتماد عمومی به تصمیمگیری رسمی. اعتماد عمومی به اطلاعاتی که این تصمیمگیری بر آن استوار است. عملیات با رعایت یک چارچوب قانونی؛ و تمایل به رسیدگی به برخی از مشکلاتی که به ظهور تروریسم کمک کرده است. رابرتز نتیجه میگیرد که هدف مهم مبارزه بینالمللی علیه تروریسم، نباید دستگیری آخرین رهبر تروریستها، بلکه تنزل دادن آنها به وضعیت تقریباً بیربط با ادامه زندگی، رسیدگی به نارضایتیهای طولانی مدت باشد.
کتاب حاضر حاصل تلاش نویسندگان و اساتید سرشناس در حوزة مطالعات استراتژیک است که موضوعات مهم راهبردی را بررسی و تحلیل کردهاند. این کتاب تلاش میکند خلائی را که دانشجویان مطالعات راهبردی در حوزة نظری و عملی احساس میکنند، پر کند. اثر حاضر شامل مقالههای نظری و پژوهشی دربارة موضوعات و ایدههای کلیدی در حوزة مطالعات راهبردی است. این کتاب میان مقالههای نظری و مطالعات موردی توازن برقرار کرده و از این رو مطالعة آن برای همه دانشجویان مطالعات راهبردی، امنیت بینالملل و جنگ مدرن و نیز برای دانشجویان نظامی حرفهای ضروری است. آشنایی با مسائل نظامی و راهبردی جزو سرفصلهای دروس دانشجویان روابط بینالملل است و لذا میتواند منبع خوبی برای این واحد درسی باشد. بیگمان، مطالعه اثر حاضر میتواند برای تصمیمگیران مسائل راهبردی و دانشپژوهان کشورمان بسیار سودمند باشد.
رخدادهای سالهای اخیر نشان میدهند که جنگ یکی از مشخصههای روابط بینالملل برای آینده پیشبینیپذیر خواهد بود. جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ و جنگ اسراییل در لبنان علیه حزبالله در سال ۲۰۰۶ و نیز امکان تداوم منازعه در شبه جزیره کره، در خلیج فارس و تنگه تایوان نشان میدهند که قدرت همچنان ابزار اصلی کشورداری است. ظهور دولت اسلامی موسوم به داعش را نیز باید به این اتفاقات اضافه کنیم، چرا که موجب شد استراتژیستهای نظامی در محاسبات خود به ویژه در خاورمیانه بازنگری کنند.
همزمان به نظر میرسد جنگ اشکال جدیدی به خود گرفته است. از اوایل دهۀ ۱۹۹۰، نظریهپردازان و دانشمندان استدلال میکنند که ما در مراحل اولیة انقلاب در امور نظامی قرار داریم، انقلابی که حاصل توسعه و توزیع فنآوری اطلاعات است. جنگ عراق و افغانستان و جنگ جهانی با تروریسم و ظهور داعش یادآور این نکته هستند که جنگها فقط میان دولت ملتها رخ نمیدهند. توانمندی هستهای کشورها استراتژی تجارت کلاسیک نشاندهندۀ آن است که سلاح هستهای (و راهبرد هستهای) همچنان یکی از موضوعات مهم به شمار میآید.
در جهانی که در آن ویژگیها و هدایت جنگ در حال تغییر است، فهم نظریۀ جنگ به ما یادآوری میکند که ماهیت جنگ تغییر نمیکند. افزون بر این، فهم ماهیت پایداری جنگ میتواند به ما یاری رساند تا بر ویژگی و هدایت در حال تغییر جنگ تمرکز کنیم.
نظریه، یک ابزار مفهومی در اختیار دانشجوی مطالعات راهبردی قرار میدهد تا مسائل راهبردی را تجزیه و تحلیل کند. فهم نظریه، دانشجو را به مجموعهای از پرسشها مجهز میکند تا پژوهش خود را بهتر هدایت کند. همانطور که کلازویتس نوشت، هدف نظریه، کشف قوانین یا اصول ثابت نیست بلکه بیشتر پرورش ذهن است. به سخنی دیگر، دلیل ما از مطالعه نظریۀ راهبردی این است که شیوۀ اندیشه راهبردی را یاد بگیریم. از آنجا که در جنگ خطرهای بسیاری وجود دارد، راهبرد میتواند تلاش عملی محسوب شود. دقیقترین و روشنترین نظریه، اگر کاربرد عملی نداشته باشد بیفایده خواهد بود.
نویسندگان این کتاب در حوزههای متفاوتی تخصص دارند و در رشتههای دانشگاهی متفاوتی سرشناس هستند: از ریاضیات گرفته تا تاریخ و از اقتصاد تا مردمشناسی. در نتیجه، دانشجویان در این مجموعه با انواع سبکهای نوشتاری و روششناسی روبهرو خواهند شد که نشاندهنده اهمیت راهبرد به عنوان یک رشته دانشگاهی و دغدغه جهان امروز است.
مدیریت سنتی چیست؟
نظریه مدیریت سنتی یا کلاسیک بر این باور استوار است که کارکنان فقط نیازهای فیزیکی و اقتصادی دارند. این نیازهای اجتماعی یا رضایت شغلی را در نظر نمیگیرد بلکه در عوض از تخصص کار، رهبری متمرکز و تصمیم گیری و حداکثرسازی سود حمایت میکند.
مدیریت سنتی چیست؟
مدیریت سنتی مبتنی بر ارزش است و بر گنجاندن ارزشها برای مطالعه پدیدههای سیاسی تأکید میکند. طرفداران این رویکرد معتقدند که مطالعه علوم سیاسی نباید تنها بر اساس حقایق باشد، زیرا حقایق و ارزشها ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
تفاوت بین روش سنتی و مدرن چیست؟
مدیریت سنتی به تکنیکها یا آداب و رسوم قدیمی یا تثبیت شده ای اشاره دارد. مدیریت مدرن به چیزی اشاره دارد که اکنون بر اساس تحولات جدید در علم، مهندسی یا تغییرات اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد.
مدیر سنتی چیست؟
سیستمهای مدیریت سنتی بر اهداف و اهدافی که مدیریت ارشد شرکت تعیین میکنند، تمرکز میکنند. در مقابل، مدیریت متمرکز بر کیفیت شامل مشارکت با مشتریان برای تولید محصول یا خدماتی است که انتظارات و نیازهای آنها یا حتی فراتر از آن را برآورده میکند.
روشهای سنتی مدیریت چیست؟
- مشاهده شخصی این سنتی ترین روش کنترل است.
- موضوعات بیشتری را در بخش کنترل مرور کنید.
- گزارشات آماری.
- تجزیه و تحلیل سر به سر.
- کنترل بودجه.
- بازگشت سرمایه گذاری.
- تجزیه و تحلیل.
- حسابداری مسئولیت.
تفاوت بین TQM و مدیریت سنتی چیست؟
در TQM، کیفیت به عنوان محصولات و خدماتی تعریف میشود که فراتر از نیازها و انتظارات فعلی مشتریان است. در مدیریت سنتی، این ابعاد کیفیت مشتری مداری، نادیده گرفته میشود. تمرکز آن فقط بر یک بعد یعنی مطابقت با مشخصات است.
مدیریت سنتی بهتر است یا مدرن؟
سازمانهای سنتی ثابت، منعطف و برنامه ریزی شده هستند. کار گروهی مفهوم اصلی سازمان مدرن است. سازمانی که تیم موثرتری بسازد، میتواند سود بیشتری کسب کند. از سوی دیگر، یک دستورالعمل سنتی از زنجیره ای از فرمان پیروی میکند که در آن هر کارمندی باید از مافوق خود اطاعت نماید.
چهار وظیفه مدیریتی چیست؟
- برنامه ریزی
- سازماندهی
- رهبری
- کنترل
شیوههای مدیریت مدرن چیست؟
مدیریت مدرن با استفاده از تکنیکهای MS/OR که توسط تصمیم گیرندگان به منظور تصمیم گیری بهتر استفاده شده، مشخص میشود. در مدیریت چابک تصمیم گیرندگان برای دسترسی به این تکنیکها به ابزارهای موثری نیاز دارند، بدون اینکه لزوماً در برنامه نویسی ریاضی، شبیه سازی و سایر روشها متخصص باشند.
سلسله مراتب سنتی چیست؟
مدل سلسله مراتب سنتی افراد درون سازمان را بر اساس قدرت تنظیم میکند. بسته به اندازه سازمان، مدیران بخشها معمولاً از مدیران عالی و کارکنان عادی که سطوح آنها بر اساس تجربه و اختیار طبقه بندی میشوند، پیروی میکنند.
5 نوع سازمان چیست؟
- نوع شماره 1- سازمان خط یا مقیاس
- نوع شماره 2- سازمان عملکردی
- نوع شماره 3- سازمان خط و کارکنان
- نوع شماره 4- خط، کارکنان و سازمانهای عملکردی
- نوع شماره 5- سازمان کمیته
کدام نوع ساختار سازمانی بهترین است؟
- ساختار سازمانی خطی
- ساختار سازمانی عملکردی
- ساختار سازمانی خط و کارکنان
- ساختار پروژه محور
- ساختار ماتریسی
- نمونههای ساختار سازمانی: اندیشههای نهایی
- مراحل بعدی
مزایای استفاده از ساختار سازمانی سنتی چیست؟
مزیت اصلی یک ساختار سازمانی سنتی این است که تصمیم گیری و اختیار را در دست افراد کمی در یک تجارت حفظ میکند.
مزایای مدیریت سنتی
- جهت روشن.
- سطح کنترل بالا.
- نکته واحد مسئولیت پذیری.
- پاک کردن اسناد.
- انعطاف پذیری پیشرفته.
- شفافیت.
- همکاری موثر.
- حل مشکل کارآمد.
قدرت طراحی سنتی سازمانی چیست؟
با ایجاد متخصصان، ساختار سنتی این امکان را برای هر فردی فراهم میکند که در کارهای مربوطه مولدتر و کارآمدتر باشد که این میتواند منجر به خروجی بالاتری شود. گروه بندی وظایف بر اساس عملکرد نیز به این معنی است که منابع میتوانند به طور کارآمدتری استفاده شوند.
سه طراحی سازمانی سنتی چیست؟
سه شکل از سازمانها ساختارهای سازمانی را توصیف میکنند که امروزه توسط اکثر شرکتها مورد استفاده قرار میگیرند: عملکردی، دپارتمانی و ماتریسی. هر یک از این اشکال دارای مزایا و معایبی هستند که صاحبان آنها باید قبل از تصمیم گیری در مورد اینکه کدام یک را برای مشاغل خود پیاده کنند، آنها را در نظر بگیرند.
دیدگاه شما