گفتگو با عاملان به زنجیر کشیدن یک کودک در عجب شیر+ 2 فیلم
حوادث رکنا: متهمان پرونده کودک آزاری عجب شیر در اولین گفتگو اظهار ندامت و پشیمانی کردند.
متهمان پرونده کودک آزاری در عجب شیر اظهار پشیمانی کردند.
به گزارش رکنا،یکی از پرونده های روزهای اخیر که موجب آزردگی خاطر کاربران فضای مجازی شده بود،کلیپی منتشر شده از صحنه آزردن یک کودک در یکی از روستاهای شهرستان عجب شیر بود.پلیس فتای استان آذربایجان شرقی بلافاصله بعد از انتشار این کلیپ در کمترین زمان اقدام به شناسایی و دستگیری متهمان کرد.
کودک آزاری یا شوخی؟
بعد از دستگیری متهمان پرونده کودک آزاری آنها در گفتگویی اظهار پشیمانی کردند.فردی که در کلیپ منتشر شده زنجیر دور گردن فرد انداخته بود،دایی کودک بود که در این گفتگو گفت:«ما فقط می خواستیم کودک را سرگرم کنیم.باور کنید منظور دیگری نداشتیم.بچه داشت با زنجیر بازی می کرد ما هم این شوخی را با او کردیم.»
از این به بعد رفتار بهتری با کودک خواهیم داشت
در ادامه این گفتگو پدر کودک که در هنگام حادثه حضور داشت اما اعتراضی نمی کرد در توضیح اینکه چرا جلوی این اتفاق را نگرفت،گفت:«ما در منزل پدرمان دور هم جمع شده بودیم،بچه داشت با زنجیر بازی می کحرد و ما هم از روی ناآگاهی برای اینکه گریه نکند و سرگرم باشد با او این کار را کردیم.از کارمان خیلی پشیمانیم.»
واکنش رئیس کل دادگستری استان به کودک آزاری در عجب شیر
موسی خلیل اللهی رئیس کل دادگستری استان آذربایجان شرقی در واکنش به ماجرای کودک آزاری عجب شیر گفت:«انتشار چنین تصاویری با هر نیتی مجرمانه است و افراد باید به حقوق کودکان احترام بگذارند وگرنه با آنها برخورد قانونی می شود و دستگاه قضائی با این نوع اعمال مجرمانه برخورد خواهد کرد.»آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
معرفی کتابmake your bed «تختخوابت را مرتب کن»
یک شاگرد واقعی، درس خود را از هر کسی که میبیند میآموزد. گاهی این فرد، اندیشمندی است که هزاران سال از مرگش میگذرد یا کهنه سربازی است که در نبردهای مختلف شرکت کرده است. وقتی سعی کنیم به جای قضاوت کردن یا خطکشی دیگران از تجربه آنها توشهای برداریم با ابعاد جالبی از وجود خودمان آشنا میشویم. در واقع، این موضوع ما را به یک قرار ملاقات با خودمان دعوت میکند.
گاهی وقتها کوچکترین قدم در مسیر درست، تبدیل به بزرگترین قدم در زندگی شما میشود.
از کوچکترین چیزها برای تغییر خودتان بهره بگیرید
نکتهای که در کتاب «تختخوابت را مرتب کن» بر ان تاکید میشود قدرت پنهان در کارهای کوچک است. برخی از ما برای تغییر کشیدن زنجیر معامله گری کردن به دنبال بهانههای بزرگ میگردیم. چون فکر میکنیم زندگیمان با وجود آنها حتما تغییر خواهد کرد. مثلا پول زیادی خرج میکنیم تا در فلان همایش خارجی شرکت کنیم چون فکر کشیدن زنجیر معامله گری میکنیم که سخنران آن چیزی تازه برای تغییر ما در چنته دارد. غافل از آنکه مهمترین چیزهایی که میتوانند به آهستگی زندگی ما را تغییر دهند بسیار به ما نزدیک هستند. در نتیجه لازم نیست به جای دوری برویم یا پول زیادی خرج کنیم تا آن حقیقت مهم را از زبان فرد دیگری بشنویم.
ما باید به اولین کار روزانه خود بازگردیم و واکنشمان را نسبت به آن اقدام تغییر دهیم. اولین کاری که هر روز میکنید چه چیزی است؟ باز کردن چشمهایتان؟ فکر کردن به کارهایی که باید در آن روز انجام دهید؟ مرتب کردن خودتان و تختخوابتان؟ اولین کار، اولین مبارزه در دقیقههای آغازین روز شما است. این کار، بسیار ساده اما بسیار قدرتمند و تاثیرگذار است. چون ذهن شما را برای ادامه یک روز سرشار از انگیزه و امید آماده میکند. پس اولین کار خود را به بهترین شکلی که میتوانید انجام دهید. سپس بگذارید انرژی این موفقیت صبحگاهی بقیه روزتان را سرشار از زیبایی و قدرت کند.
صدای یک گروه، بلندتر از صدای یک نفر است
اصرار به تنها انجام دادن کارها، مسیری مستقیم به سمت نابودی و تجربه راندمان پایین است. بزرگترین موفقیتها و شادیهایی که تاریخ زمین به خود دیده است، نتیجه انجام کارهای گروهی بودهاند. خاموشی آتش جنگهای جهانی، لذت تماشای مسابقههای جام جهانی، تغییر حکومتهای فاسد و زورگو و پیشرفتهای شگفتانگیزی که مسیر حرکت جامعه را تغییر دادند تنها نمونههایی کوچک از قدرت کار گروهی به شمار میروند.
یکی از علتهایی که افراد را به سمت انجام کارهای انفرادی سوق میدهد، ترس از انتقاد است. به قول «ناپلئون هیل»: «نگران آنچه دیگران میگویند، میاندیشند یا انجام میدهند نباشید. بلکه گردن ترس از انتقاد را بفشارید.» وقتی وارد یک گروه میشوید همانند تکه سنگی هستید که به تازگی در مسیر رودخانه قرار گرفته است. اگر استقامت کنید و سر جایتان بمانید، گوشههای تیز سنگ وجودتان با آب و سنگهای دیگر آنقدر به هم سابیده میشوند که دیگر جای تیزی در وجودتان باقی نمیماند. البته این بدان معنا نیست که شما به شکل دیگران درمیآیید. بلکه به معنی هماهنگی شما با دیگران و تبدیل شدن من به ما است. رابطهای که در اثر این هماهنگی و هارمونی میان شما و اعضای آن تیم به وجود میآید به شما این امکان را میدهد که از پس سختترین کارها بربیایید و حتی اگر بخواهید، جهان را تغییر دهید.
مارتین لوتر کینگ:
معیار واقعی انسان، جایی نیست که هماکنون در آن ایستاده است. مهم این است که در وقت چالش و در زمان مشکلات در کجا قرار میگیرد.
شما به اندازه شجاعت قلبتان پیروز میشوید
کتاب «تختخوابت را مرتب کن» ماجرایی آشنا اما جدید از شجاعت قلبها است. در این کتاب به این نگته توجه شده که: «تنها معیاری که میزان بزرگی ما را مشخص میکند، وسعت قلبمان است.» البته افراد کوچک زیادی هستند که این مورد را قبول ندارند. بیشتر آنها حتی یک بار هم به بزرگتر شدن، برداشتن یک قدم بیشتر و تحمل شرایط دشوار فکر نکردهاند. من هم به این موارد فکر نکردم. چون تکتک آنها را در طول سالهایی که در ارتش بودم با پوست و گوشت و استخوانم تجربه کردم. بعد از گذشت سالها و تجربه روزهای خوب و بد، پیروزی و شکست به این نتیجه رسیدم که ما انسانها نه به اندازه پول، تجهیزات، امکانات و نه حتی به اندازه قدرت سیاسی بلکه به اندازه بزرگی و وسعت قلبمان به موفقیت میرسیم. قلب شجاع و بزرگ، تنها دارایی واقعی ما به هنگام سختی است. یک قلب بزرگ، چراغ امید را در وجود ما روشن نگه میدارد و این همان دلیلی است که باعث میشود عدهای در زندگی خود دست به انجام کارهای فوقالعاده بزرگ بزنند.
بجنگید! به دنبال یک زندگی عادلانه نباشید
زندگی جنگ نیست، اما گاهی به میدان جنگ تبدیل میشود. در این میان تلاشهای شما برای داشتن یک زندگی بهتر، ثروت بیشتر یا موقعیت مناسبتر در کمتر از یک لحظه به باد فنا میروند؛ گویی که از ابتدا وجود نداشتهاند. هر کدام از ما دستکم یک بار در چنین موقعیتهایی قرار گرفتهایم. اما تنها تعداد انگشتشماری میتوانند در مقابل این طوفانهای ناگهانی مقاومت کنند.
شاید با خودتان فکر کنید که این افراد، حتما انسانهایی قوی هستند. اما موضوع اصلی، قوی بودن نیست. چیزی که باعث میشود عدهای این بحرانها را به خوبی سپری کنند و چشمشان به جمال آفتاب بعد از طوفان روشن شود، هدفی است که به آن نگاه میکنند. بیشتر ما به هنگام درگیر شدن با ناعدالتیهای زندگی، دست از همه چیز میکشیم و روزگار خود را با گریه و زاری، خشم، غر زدن یا ناسزا گفتن سپری میکنیم.
اما واکنش درست به این موقعیتها، صبور بودن و چشم دوختن به صبح آفتابی آینده است. به عنوان کسی که بیش از سی سال در سختترین طوفانهای عمرش زنده مانده است به شما یک جمله را میگویم:
«هرگز تسلیم نشوید. طوفان هر چقدر هم که سخت و خشن باشد، آفتاب دوباره طلوع میکند.»
از شکست نترسید.شکست، غول نیست
در بخشی از کتاب «تختخوابت را مرتب کن» به ماجرای ترس از شکست اشاره شده است. ترس از شکست، آن را به یک غول بی شاخ و دم تبدیل میکند. در حالی که اگر به آن نزدیک شویم به جای یک موجود ترسناک، دوستی مهربان و معلمی دلسوز را پیدا میکنیم. قبول دارم که شکست خوردن ماجرایی دردناک است اما هیچ شکستی بیدلیل نیست. اگر مسافری کنجکاو باشید، میتوانید به قلب شکست نفوذ کرده و جایزه پنهان خودتان را از آن بگیرید.
بزرگترین تاجران جهان و موفقترین کسانی که روی این کره خاکی زندگی میکنند رکورددار بیشترین و بزرگترین شکستها هستند. نصیحت مشترک آنها هم این است که تا میتوانید در زندگیتان شکست بخورید. زیرا این شکستها هستند که حرکت در مسیر درست را به شما نشان میدهند. از این گذشته، شکست شما نشانه برتریتان نسبت به دیگران است. چون در مقایسه با کسانی که فقط حرف میزنند، شما جانانه وارد میدان شدهاید و مبارزه کردهاید. در نتیجه، کمترین دستاورد شما از شکستهایتان آشنایی با میدان نبرد است. نترسید. چیزی که شما نکشد، قویترتان میکند.
ادگار گست، شاعر آمریکایی:
هزاران نفر به تو میگویند، نمیتواند بشود. هزاران نفر شکست را پیشبینی میکنند. هزاران نفر یکبهیک به تو اشاره میکنند و خطرهایی را نشانت میدهند که دوست دارند تو را احاطه کنند. اما کافی است کت خود را دربیاوری و دوباره به تن کنی. کافی است شروع به خواندن کنی و بگویی: «شاید نتوان انجامش داد اما من میتوانم!»
امید، شما را زنده نگه میدارد
گاهی خشم، ناراحتی و انبوهی از مشکلات به یک باره بر سر انسان آوار میشوند. این همان زمانی است که تقلای چشمانتان برای یافتن کور سویی از روشنایی راه به جای نمیبرد. چون در تاریکی مطلق قرار گرفتهاید. در این هنگام هیچ چیزی به جز امید، نمیتواند شما را نجات دهد؛ امید به تمام شدن مشکلات، رسیدن به روشنایی، کشیدن یک نفس راحت و آزادی.
امید نیرویی است که انسان را زنده نگه میدارد و با نشان دادن چشماندازهای زیبای آینده، قدرت اقدام را در وجودش بیدار میکند. این موضوعی است که نویسنده در کتاب «تختخوابت را مرتب کن» بارها به آن اشاره کرده است. گذشته از این، روشن کردن چراغ امید در قلب دیگران هم کار سختی نیست. یک نفر به تنهایی میتواند به هزاران نفر امید بدهد. چون امید مانند لبخند به شدت مسری است. شاید علت قدرت آن این باشد که بدون واسطه با قلب انسانها ارتباط برقرار میکند.
امیدوار باشید. یک انسان امیدوار، ذهن خود را زلال و شفاف نگه میدارد و به نیروهای منفی اجازه نمیدهد که جلوی دیدگانش را بگیرند و آینده را به سرنوشت زمان حال دچار کنند. سرنوشت روزهای سخت چیزی جز تمام شدن نیست. پس بُرد با کسانی است که امیدوار زندگی میکنند.
به قول «جان سی. مکسول»:
«اگر امید در آینده باشد، قدرت در زمان حال خواهد بود.»
تسلیم شدن آسان است؛ اما هر کار آسانی درست نیست کشیدن زنجیر معامله گری
در زندگی، موقعیتهای کوچک و بزرگ زیادی پیش میآیند که با تمام وجودتان دوست دارید همهچیز را کنار بگذارید و تسلیم شوید. در حقیقت، تسلیم شدن همیشه راحتترین کار ممکن است. اما آیا همه کسانی که تسلیم میشوند زندگی خوبی خواهند داشت؟ تسلیم شدن، یک شکست بزرگ درونی است. وقتی تسلیم میشوید، در عمل نشان میدهید که به تواناییهایتان هیچ اعتمادی ندارید. این موضوع، تهمانده اعتماد به نفستان را نابود میکند و شما را چندین درجه از چیزی که بودید پایینتر میکشاند.
در نقطه مقابل، تسلیم نشدن و جنگیدن کار بسیار دشواری است. شاید در طول لحظههایی که با مشکلات، شرایط سخت و حتی گاهی با خودتان، مبارزه میکنید درد بکشید، اشک بریزید و آرزو کنید که ای کاش زودتر همهچیز تمام شود. اما در واقع شما در حال ساختن خودتان هستید. هر لحظه که میگذرد ناخالصیهای بیشتری را از طلای وجودتان خارج میکنید و با گوهرهای تازهای از درونتان آشنا میشوید.
شاید بد نباشد حقهای کوچک از کتاب «تختخوابت را مرتب کن» را به شما یاد بدهم. هرگاه شرایط آنقدر سخت شد که تا تسلیم شدنتان فقط یکی دو ثانیه باقی مانده بود، به خودتان بگویید: «فردا تسلیم میشوم؛ فردا دست از این کار میکشم، دیگر تمرین نمیکنم، درد نمیکشم، خُرد نمیشوم. اما امروز، فقط همین امروز تسلیم نمیشوم. فقط همین امروز به مبارزه کردن ادامه میدهم و به همه دنیا ثابت میکنم که من میتوانم.» وقتی روزبهروز مبارزه کنید، تسلیم نشوید و به جنگیدن ادامه دهید، پیروز خواهید شد.
سایمون سینک، نویسنده:
تسلیم نشو. هرگز از ساختن دنیایی که میتوانی ببینی منصرف نشو، حتی اگر دیگران نمیتوانند آن را ببینند.
باور کنید!شما میتوانید دنیا را تغییر دهید
هر حرکتی که در کشیدن زنجیر معامله گری زندگی خود میکنید روی این جهان تاثیر میگذارد. مثلا وقتی بیتفاوت از کنار یک پوست موز رد نمیشوید و آن را از وسط خیابان بر میدارید، دنیا را تغییر میدهید. چون با این کارتان جان رانندهای که قرار است در این مسیر حرکت کند را نجات میدهید. آن راننده که زندگیاش را مدیون شما است، صاحب فرزندی میشوند. فرزند او به یک پزشک تبدیل میشود و در طول زندگی خود جان هزاران انسان را نجات میدهد. هر کدام از انسانهای نجات یافته به شیوه خودشان افراد دیگری را نجات میدهند یا امید را به زندگی میلیونها نفر دعوت میکنند. میبینید چقدر قدرتمند هستید؟
ما انسانها در اثر یک سوءتفاهم بزرگ، فکر میکنیم از یکدیگر جدا هستیم. در حالی که تکتک ما مثل دانههای زنجیر به هم متصل هستیم و روی یکدیگر تاثیر میگذاریم. در واقع، شما به اندازه خودتان و بسیار فراتر از چیزی که فکرش را میکنید در حال تغییر دادن دنیا هستید.
پیام اصلی نویسنده در کتاب «تختخوابت را مرتب کن»
«ویلیام اچ مکریون» فرمانده بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا است. او که اکنون ریاست دانشگاه تگزاس را بر عهده دارد، کارش را با یک سخنرانی ویژه برای دانشجویان همین دانشگاه آغاز کرد. او میخواست نکتههایی که در دورههای سخت آموزشی و روزهای حضور در جنگهای مختلف آموخته کشیدن زنجیر معامله گری بود را در اختیار این دانشجویان قرار دهد.
بعدها وقتی فهمید مردم عادی چقدر تحت تاثیر تجربههای او قرار گرفتهاند دست به قلم شد و سخنرانی خود را به کتاب کوچکی تبدیل کرد. درسهایی که ویلیام در کتاب «تختخوابت را مرتب کن» برای مردم غیرنظامی نوشت برآیندی از تجربههای شخصی او بودند که استقامت و قدرت ذهنیاش را به سختی فولاد کردند. او میخواست مردم عادی با خواندن تجربههایش امیدی تازه برای تاب آوردن در مقابل مشکلات به دست بیاورند.
حکایات طنزآلود ازدواج
همشهری آنلاین-هلن صدیق بنای: حکایات جالب و طنزآلودی در باب ماجراهای ازدواج آوردهاند که.
شیر سلطان جنگل یه روز تصمیم گرفت، ازدواج کند. جشن باشکوهی به مناسبت این روز بر پا شد. جشنی که تمام شیران در یک جا جمع کرده بود.
در اوج جشن و شادی با شکوه شیرها، موش کوچکی با احتیاط زیاد راهی برای خودش پیدا کرد و روبروی "داماد شیر" ایستاد و با صدای رسا و لرزان!!
گفت: " کشیدن زنجیر معامله گری داداش عزیز ازدواج تو رو تبریک میگم و برای داداش شیری مثل تو آرزوی خوشبختی دارم."
بقیه شیرهای میهمان بر اوغریدند که؛ ای موش فسقلی تو چطور جرات کردی بیای و به یک شیر بگی داداش؟!!
موش با احتیاط و به آرامی گفت: " با اجازه تو "داداش عزیز" منم قبل از ازدواج "شیر" بودم!!"
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر" شوخی و طنزی هست"
یک کم کنجکاوی پشت " همین طوری پرسیدم "
و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.
روزی بازرسی برای بازدید و بررسی اوضاع یک بیمارستان روانی راهی آنجا کشیدن زنجیر معامله گری میشود. در هنگام بازرسی مردی رو میبیند که در گوشهی نشسته و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزند و زیر لب میگوید:
بازرس از مسئولان تیمارستان میپرسه: این آدم چشه؟
پاسخ میدن: هیچی بابا! یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادند، اینم به این روز افتاده.
بازرس متاثر شده و با همراهانش به طبقات بالا میروند. در کشیدن زنجیر معامله گری یکی از طبقات بازرس مردی رو میبیند که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بسته شده است.
صدای مرد به زنجیر کشیده شده همه طبقه را گرفته بود. او پر از خشم در حالیکه سعی میکرد، زنجیرها رو پاره کند، با خشم فریاد میزد:
بازرس با تعجب می پرسه: این یکی دیگه چشه؟
میگن: هیچی، اون دختری رو که به اون مرد ندادن، دادن به این مرد.
وقتی من جوون بودم، دوست نداشتم برم جشنهای عروسی، چون تمام عمه ها و خاله های پیرم میآمدند پیش من و با خنده میگفتند: تو نفر بعدی هستی.
البته بعداً همه شون از این کار دست کشیدن و این درست از وقتی بود که منم همین کار رو عیناً با اونا میکردم ، البته در مجالس ختم.
بزی که ما به دهنش "شیرین" نیومدیم.
همون بهتر که از " گُشنگی" بمیره.
کارگر مغازه ۱۰۰ گرم طلا را به صاحبش برگرداند
کارگر یک مغازه ۱۰۰ گرم کشیدن زنجیر معامله گری طلای گمشده را به صاحبش بازگرداند.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایلنا، روز گذشته یک کارگر مغازه هشترودی در استان آذربایجان شرقی به نام عباس کارگر در حالی که در حال نظافت خیابان جلوی مغازه بود، با یک نایلون مچاله شده مواجه شد. این کارگر بلافاصله نایلون را برداشته و محتویات داخلش را به دلیل سنگینی کنترل کرد که متوجه مقدار زیادی طلا شد.
محتویات نایلون یک عدد زنجیر قدیمی بزرگ، ۲ گوشواره بزرگ، یک عدد انگشتر طلا و مقداری نیز پول نقد بود. کارگر مذکور بعد از پرس و جو در خیابان شهید قاضی هشترود با صاحب طلای گمشده که پیرزن روستایی بود، برخورد میکند که ناراحت و نگران به دنبال گمشدهاش میگشت.
کارگر مذکور بعد از گرفتن کشیدن زنجیر معامله گری کشیدن زنجیر معامله گری نشانی از صاحب طلاهای گمشده که پیرزنی از اهالی روستاهای همجوار هشترود بود، نایلون طلاها را به او باز گرداند.
عباس کارگر از اهالی شهر هشترود در استان آذربایجان شرقی است که به گفته خودش برای کسب روزی حلال و جلب رضایت مشتریانش هر روز صبح جلوی مغازهاش را نظافت و آب و جارو میکند.
صحنه هولناک به زنجیر کشیده شدن دوست پسر یک زن که آزار و اذیتش شده بود+عکس
رکنا: مردی که به اتهام دزدیدن یک زن در ایالت کارولینای جنوبی آمریکا دستگیر شده بود به چهار مورد قتل عمد اعتراف کرد.
«تاد کولپ» مردی از ایالت کارولینای جنوبی آمریکا که به اتهام به زنجیر کشیدن یک زن در انبار خانه اش دستگیر شده بود هم اکنون به چند مورد قتل Murder عمد متهم شده است.
به گفته رسانه های ایالتی کارولینای جنوبی این متهم به کشتاری که ۱۳ سال پیش در یک فروشگاه موتورسیکلت انجام داده بود اعتراف کرده است.
در پی این اعترافات، دادگاه با آزادی Freedom او به قید وصیغه مخالفت کرده است.
کلانتر محلی شهر «اسپارتانبرگ» در کارولینای شمالی روز شنبه ۱۵ آبان اعلام کرد «تاد کولپ» ممکن است در مرگ دستکم هفت نفر نقش داشته باشد.
پلیس همچنان در حال جستجوی محل زندگی این متهم برای پیدا کردن بازمانده های قربانیان است.
آنها جسد کشیدن زنجیر معامله گری دوستپسر زنی که به زنجیر کشیده شده بود را در آپارتمان متهم پیدا کرده اند. متهم او را به ضرب گلوله کشته بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
دیدگاه شما